سلام رفقای جان
آقا من شرمنده تک تکتکونم که نگرانتون کردم بذارید دستتونا ببوسم😁 منو ببخشید واقعا روم سیاه
باورتون میشه شرایط جوری شده بود من اصلا یادم رفته بود وبلاگ دارم چند روز قبل نمیدونم چی شد یاد اینجا افتادم اصلا آدرس وبلاگ و نام کاربری و همه چی یادم رفته بود
چیا به من گذشت مهم نیست ولی واقعا از معجزات خداست که من زندم دخترم زندس و حالمون خوبه
فقط از یادگار اون روزای سخت دوتا قرص لوزار25و هیدروکلروتیازید50با من موند +استرسی که اصلا دست خودم نیست شبا میاد سراغم که نکنه جوون مرگ شم بهار بره زیر دست نامادری😢
ای بابا ولش کن نمیخوام ازون روزا حرف بزنم
راستی طاعاتتون قبول این شبا سیمتون وصل شد از من کمترینم یاد کنید
هیچی دیگه دختر خانم بیدار شد میفرمایند دوشی😩گوشی میخواد من برم
التماس دعا