دست من و دامان تو...
این روزها که مدام دل نگرانم که این آل یهود توطئه ای دیگر در سربپروراند و به جان مسلمانان بیافتد بیشتر حال و هوای آن زنان و کودکانی و مادران و پدرانی را درک میکنم که هر لحظه در 8 سال دل نگران عزیزشان بودند...
به این فکر میکنم که خانواده ای چند روز از رمی جمرات گذشته و هنوز خبری از پدرشان ندارند گوشه ای از حال اهل حرم که میر و علمدارشان نیامد را درک می کنیم( که شما که غریبه نیستید درک نمی کنیم فقط کمی حس میکنیم)
چقدر سخت است بعد از چند روز بی خبری بشنوی که باید تنها به خانه برگردی...
خدا لعنت کنه آل سعود را و انشالله انشالله به زودی زود به سزای عملش برسونه... چقدر این قوم بدبختن... مثال عینی خسر الدنیا و الاخرة هستند... عین حیوانی که افسار به گردن داره به دنبال اجرای خواسته های اربابشه... رحمت به حیوان که گاهی رم میکنه!!!
این چند روز که همش شبکه ی خبر رو نگاه میکنم و این در منا چه گذشت را می بینم و دلم به درد میاد از خودم می پرسم که وقتی آقامون جون دادن و زخمی شدن بیش از 4000 مسلمون مظلوم را میدیدن چه حالی میشدن؟ وقتی زیر دست و پا موندن امت پیغمبر را میدیدن یاد کربلا هم افتادن؟ :((
خواهرم ساکن اصفهانه و من یزد؛ گاهی میشد 2 ماه نمی دیدمش ولی الان که مکه است فکر می کنم چندساله ندیدمش و به شدت نگرانم... خدا چند روز باقیمونده را به خیر کنه...
کلا از وقتی از بیمارستان مرخص شدم روزهای خاکستری پررنگی را می گذرونم... خیلی اعصابم ضعیفه و همش میخوام تنها باشم؛ انقدر خوشحال میشم وقتی میفهمم چندساعت همسرم نیست!!!نه که ناشکری کنم و مدام به ماجراهایی که برام گذشت فکر کنما؛ نه اصلا هربار یادش افتادم به وجه مثبتش نگاه کردم و شکر کردم؛ ولی وقتی بدخلقی هامو می بینم و بهانه هامو برام سوال میشه؛ واقعا به عمرم این شکلی نبودم!!! چند نوع فشار رومه که نمی تونم براش کاری کنم و حرفی بزنم؛ 2 روز خوبم و خودمو کنترل میکنم و روز سوم باز بهانه جو!!!
یه سوال از خواننده های خوبم؛ خواهش می کنم صادقانه جواب بدین؛ آیا من مصداق این نقدی که لینکش را در پایین میارم هستم؟ اگه هستم بهم راهکار بدین؛ خواهش میکنم همه جواب بدین حتی به اسم ناشناس و اسمی غیر اسم خودتون؛ ممنونم از همه
کم گوی و گزیده گوی"کلیک"
هرکی خودش بهتر از کار خوش با خبره
بَلِ الْإِنسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ